• بخندیم؟

    بخندیم؟

    رفتم بانک وام بگیرم…رییس بانک پرسید؟ شغلتون چیه؟ گفتم مدیر هستم! از جاش بلندشد.کلی حال و احوال کرد. دستور داد قهوه با کیک برام آوردند. بعد پرسید؟ مدیر کجا هستید؟ گفتم توی واتساپ مدیر گروه هستم.  بلند شد با لگد از بانک انداختم بیرون بی وجدان  نگذاشت حداقل کیک و قهوه را بخورم!! 😄😃😜😂😂😂😂😂 تو…

    ادامه مطلب

  • جوک های کوتاه(3)

    جوک های کوتاه(3)

    پشت یه لِکسوز نوشته بود ….. ….. ﻧﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺩﺍﺭﯼ ﭘﺸﺖ ﻟِﮑﺴﻮﺯ ﻣﺘﻦ ﺑﻨﻮﯾﺴﻦ؟؟؟؟ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ! ﯾﮑﻢ ﺍﺯ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﭘﺎﺷﻮ، ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺑﮕﺮﺩ ﺧﻮﻻﻣَﺼّﺐ … حتما دانشجو هم هستی؟؟!! ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﯿﺦ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺍﯼ ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺷﯿﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻣﺘﺮﻭ!!! عروس جوان گریه کنان می گفت: من نمیتوانم…

    ادامه مطلب

  • جوک های کوتاه(2)

    جوک های کوتاه(2)

    هر زنی دو مرد را دوست دارد! یکی ساخته تخیلات اوست! و دیگری هنوز به دنیا نیامده! پزشکان میگن خوردن چایی در شب معده را اذیت میکند یه دوستی دارم میگه معده از کجا میدونه شبه؟ حقیقتاً من حرف رفیقم رو بیشتر قبول دارم.   خانمه به شوهرش میگه واسه شام چی خریدی شوهرم میگه…

    ادامه مطلب

  • یک شب سرد و طولانی در قطار

    یک شب سرد و طولانی در قطار

    يك خانم و يك آقا كه سوار قطاری به مقصدی خيلی دور شده بودند. بعد از حركت قطار متوجه شدند كه در اين كوپه درجه يك كه تختخواب دار هم ميباشد ، با هم تنها هستند و هيچ مسافر ديگری وارد كوپه نخواهد شد. ساعت ها سفر در سكوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و…

    ادامه مطلب

  • جوک های کوتاه (1)

    جوک های کوتاه (1)

    یک روز حَوا به آدم گفت دوستم داری؟  آدم گفت مگه خبر مرگم چاره دیگه ای دارم؟ و اینگونه بود که عشق آغاز گشت! طرف میره خونه دوستش مهمونی ، شب که همه خوابند………. زن دوستش پا میشه مهمونه رو بیدار میکنه میگه بیا بریم عشق کنیم. طرف میگه: نه شوهرت بیدار میشه می فهمه! زنه…

    ادامه مطلب