-
حکایت گورخر
از گورخری برسیدم تو سفیدی راه راه سیاه داری با این که سیاهی راه راه سفید داری ؟ گورخره به جای جواب دادن پرسید: تو خوبی فقط عادت های بد داری یا بدی و چند تا عادت خوب داری؟ ساکتی، گاهی اوقات شلوغی می کنی، یا شیطونی گاهی اوقات ساکت میشی؟ ذاتاً خوشحالی از روزها…
-
بودا چه گفت؟
بودا به دهی سفر کرد.زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذيرفت و مهيای رفتن به خانه زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانيد و گفت: اين زن، هرزه است به خانه او نرويد.بودا به کدخدا گفت: يکی از دستانت را به من بده.…
-
بَس است!
ساعت ۶:۳۷ بعد از ظهر در مترو. تصور کنید روی یکی از صندلی های مترو یا اتوبوس نشسته اید و مشغول فکر کردن در مورد موضوعات مختلف هستید. شلوغ نیست، اما خالی هم نیست. متوجه مردی می شوید که به زنی نگاه می کند، فقط به او خیره شده است. بعد از کمی مرد بلند…
-
حکایت های کوتاه
مجموعه حکایت های کوتاه و جالب و نتایج اخلاقی
-
کیک خوشمزه
روزی دختری دانشجو به سراغ مادرش رفت و با دردی در صدایش گفت که هیچ چیز برای او خوب پیش نمی رود. او احتمالاً امتحان ریاضی را پاس نخواهدکرد و ترم آینده باید دوباره آن را بگذراند. دوست پسرش هم او را رها کرده و با دوست او دوست شده است. یک مادر، خوب میداند که…