اشک وداع 

گریه کن ای دل که دوست از بر ما می رود

وای که از باغ عشق عطر وفا می رود

زانکه دل تنگ ما جای دو شادی نبود

تا ز در آمد سهیل و سها میرود

خانه ی دلتنگ ما تشنه ی آوای اوست

آه که از این سرا، نغمه سرا می رود

باغ دل ما از او لطف و صفا می گرفت

حیف کزین بوستان لطف و صفا می رود

گر چه به ما هر نفس لطف خدا می رسد

از سَرمان سایه ی لطف خدا می رود

می رود اما دلش ساز وطن می زند

این نگران ر نگر رو به قفا می رود

آب و گلش در حضر جان و دلش در سفر

عاشق آشفته حال دل به دو جا می رود

لحظه ی بدرود خویش تا نزند آتشم

با دل اندهگین شادنما می رود

تا که بگردد بلا از قد و بالای او 

برلب بی خنده ام ذکر دعا می رود

ناله برآید ز سنگ گر که بداند دمی

از غم یاران چه ها بر سر ما می رود

داغ به جان سها دوری سامان نهاد

خسته ی بیمار دل بهر شفا می رود

نیست عجب گر سها راه به سامان برد

اختر تابان ما سوی سما می رود

مهدی سهیلی


تو چی فکر می کنی؟

تازه ها