جنسیت در فلسفه هنر و زیبایی شناسی (قسمت اول)

نوشته: شیلا شیدفر, فارغ التحصیل پژوهش هنر و فلسفه هنر. مقاله ارائه شده در کنفرانس ”International conference LEBCSR ”پاریس

زنان و مردان، با یکدیگر متفاوتند. این تفاوت تنها عوامل زیست شناختی را شامل نمی شود، بلکه این عدم مشابهت، برساخته شده توسط جامعه و فرهنگ و زمینه ایست که فرد در آن رشد می یابد. اگر جنس هر فرد، امری بیولوژیک تلقی شود، جنسیت او امّا، امریست اجتماعی و بیرونی که توسط الگوهای رفتاری تعیین شده توسط جامعه شکل می گیرد. هویّت جنسیتی هر فرد توسط کلیشه های جنسیتی جامعه تعیین میشوند و این کلیشه ها در طول تاریخ همواره همچنان که بر تمامی تقابل های دوگانه سنّتی صحّه گذاشته و یکی از ارکان این تقابل ها را بر دیگری ارجحیّت داده اند، در مورد جنسیت نیز بر همین منوال عمل کرده اند. تقابل جنسیتی مردانه/ زنانه، به اصل قرار گرفتن “مردانگی” و در حاشیه ماندن “زنانگی” منجر شده و این امر تا بدانجا  رسیده است که در روند اندیشه ها و آثار در طول تاریخ، واژه “جنسیت” که در اصل واژه ای خنثی است و منحصر به مرد یا زن نمی شود، تنها برای مردان لحاظ می شود. چنانکه مردانگی را هنجار قرار داده و زنانگی را در نسبتی سلبی با آن تعریف می کند. (جعفری۱۳۸۹).

تبعیض جنسی و جنسیتی حاکم بر جوامع، بنیان خویش را در قرن ها تلاش برای حذف زنان از عرصه های متفاوت استوار ساخته است و ریشه های آن در آثار برجای مانده از فیلسوف ها، اندیشمندان و هنرمندان در طول تاریخ، هویداست. این تبعیض، هر چند از دیرباز با مخالفت های پراکنده و گاهگاهی رو به رو بود. اما بلاخره با بالا رفتن پرچم جنبش فمینیسم به طورجدّی مورد اعتراض قرار گرفت. فمینیسم با استفاده از علوم مختلفی چون جامعه شناسی، روانشناسی و روانکاوی، علوم سیاسی و فلسفه و زبانشناسی، و نهایتاً هنر، نخست به تحلیل هویّت و روابط جنسیتی در نسبت با تعامالت اجتماعی پرداخت و سپس تلاش کرد ساختار تعیین کننده نظام جنسیتی حاکم را به چالش بکشد. شیوه های مختلف مقابله با این تبعیض و ترجیح جنسیتی، شاخه های مختلفی را درون فمینیسم به وجود آورد که هر یک با ابزار منتخب خویش به ارائه راهکارهای خود برای حل معضل جنسیتی پرداختند. این گونه، جنبش جهانی فمینیسم، در صورت های گوناگون فمینیسم لیبرال، رادیکال، مارکسیست، سوسیالیست، پسامدرن، روانکاوانه، زبان شناسانه، پساساختارگرایانه و… به مقوله جنسیت و چگونگی برساخته شدن آن در جامعه پرداخت و راه حل های خود را در مبارزه با رجحان مردانگی بر زنانگی و مرد بر زن، ارائه داد.

فرانسه، با قرار داشتن در قلب اروپا، لاجرم در معرض تمامی این رویکردها قرار گرفت. در این کشور که همواره به عنوان مهد هنر و فرهنگ و اندیشه اروپاشناخته شده است، نظام تفکّری هویت مندی را می توان شاهد بود که در هر اندیشه نوینی تأمل کرده و آن را به روش خود بازتفسیر می کند. بدین منوال، از قرن هجدهم به بعد، از پس اعتراضات زنان برای احقاق حقوق خود، چه در حیطه ی حقوق سیاسی و مدنی مانند به دست آوردن حّقِ رأی، چه حقوق اجتماعی و فرهنگی و … در فرانسه شاهد مبارزاتی در این راستا هستیم که به خصوص در زمان انقلاب هایی که در قرن ۱۸ و ۱۹ رخ داد، شدّت پذیرفتند. این اعتراضات منجر به تشکیل شاخه هایی از فمینیسم در فرانسه شد که نه تنها از تاریخ و فلسفه و اخلاقیّات فرانسوی تأثیر پذیرفت، بلکه به ویژه در نیمه دوّم سده ی ۲۰، با تلفیّق نظریات روانکاوانه، جامعه شناسانه، زبان شناسانه، و با تأثیر از فلسفه ی آلمان و آراء فمینیست های دنیای انگلیسی زبان، گرایشی کاملا متمایز و هویت مند را موجب گشت که از آن با عنوان فمینیسم پسامدرن یاد کرده اند.

برای فمینیسم فرانسوی تعریف واحدی نمی توان ارائه کرد، چرا که گرایشات متفاوتی در آن به یکدیگر پیوند خورده اند. این شاخه از فمینیسم، ملهم از فمینیسم روانکاوانه و پساساختارگرا است که عمدتاً در سالهای پس از دهه ی ۲۰ به، بررسی هویّت جنسیتی و نحوه ی برساخته شدن آن توسط جامعه ی مردسالار می پردازد و راه حل های خود را برای براندازی این نظام ارائه می دهد. یکی از این راه حل ها توجه به “بیان زیبایی شناسانه” با “زبانی زنانه” است. چرا که مخاطبان متعدّد زیبایی شناسی و هنر این امکان را فراهم می آورند که زبان زنانه در خلّق آثار به ابزاری بدل شود که با ویژگی هایی متضاد با قطعیّت حاکم بر زبان و بیان سنّتی هنر، و با آشکار کردن زیرساخت ها و هویّت تبعیض جنسیتی، آن را شالوده شکنی کند. (قلعه بندی و ابراهیمی ۱۳۸۳).

چگونگی رویکرد فمینیست  فرانسوی به مقوله ی جنسیت و زنانگی این گونه است که جنسیت چگونه توسط جامعه و در قیود فرهنگ مردسالار شکل می گیرد. چگونه از بیان خود، جز با زبانی شکل گرفته توسط همین فرهنگ، عاجز است. چگونه می توان این سلطه ی مردسالارانه و ثنویّت گرایی حاکم بر کل فلسفه و کلام را بنیان فکنی نمود؟ “زبان زنانه” چیست؟  و چگونه می تواند به ابزاری جهت پایان بخشیدن به تبعیض جنسیتی حاصل آمده از سلطه ی نظم بنیادین بدل شود؟ روش بیان زیبایی شناسانه چگونه مورد توجه اهداف فمینیستی قرار می گیرد؟ و به طور کل، جنسیت چه جایگاهی در فلسفه ی هنر و زیبایی شناسی فرانسه در نیمه ی دوم قرن ۲۰ دارد؟

در این راستا، در قسمت بعدی، زمینه های تبعیض جنسیتی را بررسی می کنیم. این که “جنس” و “جنسیت” چه تفاوتی با یکدیگر دارند و تبعیض جنسیتی در جامعه چگونه اتّفاق میافتد. برای نشان دادن این که جنسیت در طول تاریخ تنها مردانگی را لحاظ کرده است، به طور اجمالی به بررسی جایگاه زن در اندیشه های فلاسفه، از دوران یونان باستان تا آرای هگل می پردازیم تا نشان دهیم سنّت های فلسفی تعمداً زن را از گستره ی خود کنار گذاشته اند و سوژه برای آنان تنها سوژه ی مذکّر است.

ادامه دارد


تو چی فکر می کنی؟

تازه ها