زن ایرانی در غربت؛ قلبی که هنوز برای وطن می‌تپد

دور از وطن بودن، فقط فاصله‌ی جغرافیایی نیست. یک جایی در عمق جان، دلتنگی خانه می‌کند، درست جایی میان صدای اذان از مسجد محله‌ی کودکی و بوی نان سنگک تازه صبح جمعه.
او ـ یک زن ایرانی در سرزمین فرنگ ـ سال‌هاست که در دنیایی دیگر نفس می‌کشد. زندگی‌اش در نظم و آرامشِ خیابان‌های تمیز و سکوت شب‌های بی‌دغدغه می‌گذرد. بچه‌هایش نه در ایران به دنیا آمده‌اند. با چندین زبان دیگر حرف می‌زنند و با فرهنگ هایی دیگر رشد می‌کنند. اما در گوشه‌ای از قلبش، هنوز زنی ایستاده که وقتی اسم «ایران» را می‌شنود، چیزی درونش می‌لرزد.

زن ایرانی در غربت؛ قلبی که هنوز برای وطن می‌تپد

او هر شب در آغوش خواب، به سوسنگرد، میمه، الیگودرز و زاهدان سر می‌زند.
به دخترانی فکر می‌کند که هنوز باید با ترس قدم بزنند، به پسربچه‌هایی که باید میان فقر و رویا انتخاب کنند، به مادرانی که هنوز با امید، چراغ خانه را با کمترین‌ها روشن نگه می‌دارند.

با خودش می‌گوید:
“آزادی فقط بی‌حجابی نیست. اینترنت آزاد هم کافی نیست. ما امنیت می‌خواهیم، نه فقط در خیابان، بلکه در دل.”
او آرزو دارد روزی در ایران، اگر زنی شغلش را از دست داد، ترس نداشته باشد از فردا. اگر مردی بیمار شد، نگران نان بچه‌هایش نباشد. آرزو می‌کند کودکان از سیستان تا خوزستان همان آرامشی را داشته باشند که فرزندانش در غربت دارند — نه کمتر. اگر بیشتر، چه بهتر.

اما او فقط تماشاگر نیست.
هر جا فرصتی بیابد، فریاد می‌زند. در تجمعات و تظاهرات، میان چهره‌های ناشناس، پرچم ایران را بالا می‌گیرد و می‌گوید: «ما فراموش نکرده‌ایم.»
در شبکه‌های اجتماعی، آگاهی می‌پراکند؛ خبر می‌نویسد، ترجمه می‌کند، صدای بی‌صدایان می‌شود.
گاهی با اشک، گاهی با لبخند، گاهی با خشم فروخورده — اما همیشه با ایمان.

او می‌داند تغییر آسان نیست، اما باور دارد هر صدا، هر قلم، هر حرکت، می‌تواند جرقه‌ای باشد برای نوری بزرگ‌تر.
این زن ایرانی در غربت، فراموش نکرده از کجا آمده. او پلی است میان گذشته و آینده، میان ریشه و آزادی.
در نگاهش هنوز تصویر وطن موج می‌زند؛ وطنی که شاید از او دور است، اما در قلبش هنوز زنده است.

زن ایرانی در غربت، میان دو جهان زندگی می‌کند — یکی آرام و مطمئن، یکی زخمی اما عزیز.
و در هر تپش قلبش، صدایی می‌گوید:
« به زودی برمی‌گردم…چون ایران خانه‌ آن ایرانیهِ که دلش برای ایران می‌تپد،
نه آن‌هایی که مثل موریانه،
خانه را از درون می‌جوند و می‌پوسانند.»


تو چی فکر می کنی؟

تازه ها