فاتِک: (پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) دلیر، با همت، نام پدر مانی نقاش دوران ساسانی
فارناس: پادشاه کاپادوکیه که آتوسا خواهر کبوجیه پادشاه هخامنشی به همسری او برگزیده شد. نام او را فارناک نیز نوشته اند.
فراراد: بالاترین بخشنده، مرکب از فرا (بالاتر) + راد (بخشنده)
فراز: اوج، بلندی، (به مجاز) خوب، خوش، جای بلند، بلندترین بخش از جایی، باز
فرازمان: دارای اندیشه بلند، دارای افکار متعالی، حکم و فرمان
فرامرز: آمرزنده دشمن، از پیش آمرزیده، آمرزنده (دشمن)، پسر رستم، که پس از کشته شدن پدرش به کین خواهی او برخاست، شاه کابل را کشت و شغاد را به آتش کشید، بهمن پسر اسفندیار او را کشت، آخرین امیر سلسله بنی کاکویه در اصفهان که به دست طغرل سلجوقی برکنار شد.
فراهیم: دارای ثروت وسیع، اسم جد زرتشت. فراهیم روان پدر بزرگ اشو زردشت و پدرِ مادر او دوغدو بود.همسر او زوییش نام داشته که مادر مادر زردشت است و در اسطوره ای زایش زرتشت فره زردشت در خانه او به دوغدو در هنگام زادن می رسد به نحوی که منزل فراهیم درخشندگی خیره کننده ای می گیرد. دیوان نیز برای جلوگیری زایش زردشت به مبارزه با فراهیم می پردازند و او بنابر سفارش ایزدان دخترش را به نزد پتیر یترسپ بزرگ خاندان سپیتمان می فرستد. (دهخدا)
فرتاش: وجودی که در برابر عدم است (از مفاهیم فرقه آذرکیوان)
فربُد: نگهبان و نگهدار فر، دارای شکوه و جلال
فربود: راست و درست، چه فربود کیش و فربود دین کسی را گویند که در کیش و ملت و مذهب خود راست و درست باشد(دهخدا)
فرجاد: فاضل و دانشمند
فرخ: خجسته و مبارک، بزرگی و شوکت، از مفسران اوستا در زمان ساسانی
فرخزاد: نیک بخت، خجسته، (در قدیم) آن که با طالع خوب به دنیا آمده، نامی مستعار که «گشتاسپ» شاه ایران برای معرفی خود به کتایون و قیصر روم بر خود نهاد، نام یکی از سرداران خسرو پرویز در نبرد با بهرام چوبین، نام پسر هرمز و برادر رستم هرمزان، نام پسر آزرمهان از سرداران روزگار خسرو پرویز، نام فرشته موکل بر زمین،
فرداد: داده شکوه، زیبایی و جلال
فردین: نگهبان پارسایی و پاکی در آیین زرتشت، فروردین، فرودین، فرودین فروردین، یگانه، تنها، همچنین مخفف فروردین نام ماه اول از سال خورشیدی، نام روز نوزدهم از هر ماه خورشیدی در ایران قدیم
فرزاد: زاده شکوه و جلال
فرزام: لایق، درخور، شایسته
فرزین: فروزان، مهره ای در بازی شطرنج، وزیر
فرساد: حکیم، دانشمند، دانا، عاقل، نام درختی (توت)
فرشاد: شادمان و باشکوه، نام روح و عقلِ کره مرّیخ، (دساتیر)، نفس فلک مریخ
فرشوشتر: راهوار، دارنده شتر، خاندان هوگوه برادر جاماسب (وزیر گشتاسب) و پدر زن زردشت پیامبر ایران. فرشوشتر یا فراشستر یا فِرَشَه اُشتُرَه نام پدر هووی همسر زرتشت و برادر جاماسپ بوده است. فرشوستر و برادرش جاماسپ از خاندان هُوَگوَ و هر دو وزیر گشتاسب کیانی بوده اند.
فرشید: (فرشیدورد)، شکوه و روشنایی، شکوه خورشید، شکوه درخشان، نام برادر پیران ویسه
فرمان: حکم، امر، دستور
فرمند: دارای شکوه و وقار، فرهمند، فر + مند دارای شکوه و وقار
فرنام: دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور
فرنود: برهان، دلیل
فرنور: شکوه و جلال نور، کسی دارای چهرهای بسیار نورانی و باشکوه است.
فرهاد: شکوهمند، یاری، عاشق ناکام شیرین، در بعضی منابع فرهاد را «یاری» معنی کرده اند، پهلوان پارسی دوران کیکاووس و کیخسرو، که رستم او را برای رهاندن بیژن از زندان افراسیاب با خود به توران برد. نام پنج تن از شاهان اشکانی، فرهاد اول که آماردها را مطیع ساخت و آنان را به پاسداری دروازه ی خزر گماشت، فرهاد دوم: که دست سلوکیان را از خاک ایران کوتاه کرد و در جنگ با سکاها کشته شد، فرهاد سوم: که به دست پسرانش مسموم شد. فرهاد چهارم: شاه، که پدر، برادران (تنی) و جمعی از بزرگان دربارش را در آغاز سلطنت کشت، بر اثر شورش مردم به مشرق ایران گریخت و برای بازگشت به سلطنت، از سکاها یاری گرفت و سرانجام به دست همسر رومی خود و پسرش فرهادک (فرهاد پنجم) کشته شد. فرهاد پنجم، معروف به فرهادک: که پدرش را کشت و مادرش را به زنی گرفت، مردم بر او شوریدند و او را همراه با مادرش کشتند.
فرهام: نیک اندیش، تغییر یافته واژه اوستایی فرایوهومت
فرهان: فره+ان (پسوند نسبت) به معنای باشکوه و بزرگ، نام مکانی در نزدیکی همدان
فَرََهمند: دارای شکوه و نور خیره کننده، باشکوه و موقر ، دانا
فَرهود: (عربی، فارسی) کودک پرگوشت و خوب صورت، مرد درشت اندام، فلزی که رنگ آن به علت حرارت دگرگون شد است، صداقت و راستی در دین
فره وش: دارای هوش و ذکاوت
فرهومند: مرد نورانی، مرد نورانی را می گویند و آن را فرمند نیز گویند.
فُرود: فرا رسیدن، نشیب، سرازیری، پایین، قرار گرفته در مرتبه ی پایین از جهت مقام، پسر سیاوش از «جریره» دختر پیران ویسه و برادر کیخسرو پادشاه کیانی که بر اثر زخم شمشیر رهام کشته شد
فْرَََوَرِتیش: نام دومین پادشاه ماد، هرودت نویسد: «بعد از دیوکس، فرااُرْتس پسر او به تخت نشست » ولی داریوش این اسم را در کتیبه ٔبیستون فرورتیش نویسانده است. در ابتدا فرورتیش سیاست پدر خود را تعقیب میکرد، زیرا میدانست که ماد هنوز چندان قوت نیافته که خود را از قید آسور خلاص کند. بنابراین مانند پدر مرتباً به آسوریها باج میداد، اما در ضمن نقاطی را به کشور خود ضمیمه میکرد. وی پارس را به اطاعت خود درآورد و با در اختیار داشتن دو قوم جنگی ماد و پارس نیرومند شد و به تدریج با توسعه کشور خود سر از ربقه اطاعت آسور بیرون کشید و در جنگی که با آسوری ها کرد، پس از۲۲ سال سلطنت کشته شد. تاریخ پادشاهی او میان سالهای ۶۵۵ تا ۶۳۳ ق. م. بود.(از ایران باستان تألیف پیرنیا ج 1 صص 179-180). (دهخدا)
فَرَوَهَر: نیروی اهورایی درون انسان، پناه بخشیدن
فریان: به معنی آزاده، آزادگی، از شخصیت های شاهنامه و نیز اسم فرمانروای اندلس در زمان مقدونی
فریبرز: دارندهی فرّ بزرگ، دارای قامتی شکوهمند و زیبا، نام پسر کیکاووس
فریدون: مظهر قدرت و پیروزی در ادبیات فارسی، نام عقل فلک هشتم در ایران باستان، به معنی «سه ایدون» یا «سه اینچنین»، در داستانهای ملی ایران، پسر آبتین از تبار جمشید یکی از بزرگان داستانی اقوام مشترک هند و پارسی در روایات پارسی که وی یکی از پادشاهان سلسله ی پیشدادی به شمار رفته است، کاوه پس از پیروزی قیام خود او را به پادشاهی برگزید، فریدون پس ازچنرین سال پادشاهی، قلمرو خود را میان پسرانش ایرج، سلم و تور قسمت کرد، [تفسیر معنای فریدون (سه ایدون یا سه اینچنین) مربوط به دورانی است که در آن آریائیان به سه شاخه تقسیم گردیدند]، یکی از پادشاهان سلسله ی پیشدادی که نژادش به تهمورث می رسد، نام پسر آبتین و فرانک و به بند کشنده ضحاک ماردوش، نجات دهنده قوم آریا
فوکا: نوعی درخت بید
فیروز: پیروز، برنده، غالب، فاتح، نام سه تن از پادشاهان ساسانی
تو چی فکر می کنی؟