نام های پسرانه اصیل پارسی به همراه معنی (ن)

نادین: در جریان، پویا و پرتحرک، الهه رودخانه، جاری

نامجو: نامدار، مشهور، جویای آوازه و شهرت، جاه طلب، شهرت خواه، شهرت طلب، نامخواه

نامدار: (به مجاز) معروف، بزرگ، نیک نام، دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور، بزرگوار، پهلوان، نفیس، قیمتی، گزیده، گزین، بسیار خوب

نامور: نام آور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور، با ارزش، دارای آوازه و شهرت، نفیس، گران بها، نام داده شده، مسما

نامی: سرشناس، مشهور، محبوب، (منسوب به نام)، معروف، گرامی

نبرزین: اسم فرماندار گرگان در دوره داریوش پادشاه هخامنشی

نریمان:(فارسی، اوستایی) (تاریخی و کهن) نام پسر گرشاسب و پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه، (نیرم)، به معنی نر منش، مرد سرشت و دلیر و پهلوان، (در اوستا) 

نَستور: نام پسر زریر، برادر شاه گشتاسب پادشاه کیانی، در موسیقی نام یک رنگ دستگاه همایون و نوا است. (فرهنگ نظام). نستور در اسطوره های یونان، شاه پولوس است.

نستوه: خستگی ناپذیر، ستیهنده، مبارز، مقاوم، مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان پارسی، ویژگی آن که از جنگ و ستیز روی بر نمی گردانَد، فرزند گودرز و از سران سپاه ایران در جنگ نوذر با افراسیاب، پهلوان پارسی و از یاران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین

 

نمایان: آشکار، هویدا، علت نامگذاری آن به در موسیقی عنوان «نمایان» (یا دومینانت، که معنای برجسته و نمایان دارد) آن است که در گام دیاتونیک این نت از نظر اهمیت و برجستگی آن در درجهٔ دوم پس از پایه قرار دارد

نوبخت: توان بخت، پیروز بخت، از نام های دوران ساسانی

نوتاش: همیشه، دایم

نوتریکا: (اوستایی) دهنده رزق و روزی، نام سومین برادر زرتشت

نوذر: (تاریخی و کهن) نام فرزند منوچهر پادشاه کیانی که پس از او به سلطنت رسید و به دست افراسیاب گرفتار شد و با بیشتر سران لشکر کشته شد. تازه، بدیع، پسندیده، فرزند عزیز، یکی از سه پسر منوچهر

نوش‌آذر: (تاریخی و کهن) آتش جاوید، نام آتشکده ی دوم از هفت آتشکده پارسیان، (آذرمهر برزین یا آذربرز برزین)، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی و نیز نام یکی از پسران اسفندیار که در جنگ زابل به دست زواره کشته شد.

نوشیار: یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه، نوشیار فردی است که انواع نوشیدنی های الکلی را در بار یا نوشگاه آماده و به مشتری ها عرضه می کند. بسته به محل و مکان، نوشیار نوشیدنی آماده شده را یا شخصاً یا توسط پیشخدمت به مشتری عرضه می کند. یک نوشیار باید طیف گسترده ای از نوشیدنی های الکلی را به خوبی بشناسد و توانایی ساخت و ترکیب آنها را با دقت و سرعت و بدون اتلاف داشته باشد. در گذشته به این شغل به عنوان شغل دوم یا موقت نگاه می شد اما امروزه شغلی تخصصی است که متقاضیان با علاقه قبلی و نه از سر ضرورت و اجبار آن را بر می گزینند. نوشیارها معمولاً مسئول کنترل سن مشتریان برای اطمینان از رسیدن آنها به سن قانونی خرید مشروبات الکلی هستند. در برخی از کشورها مانند استرالیا و سوئد نوشیارها از نظر قانونی ملزم به رد درخواست مشتریان مست هستند.

نوشیروان: انوشیروان

نوید: مژده شادمانی، سخن امیدوار کننده، وعده ی دعوت به مهمانی، مقابلِ خرام

معنی نام ها اقتباس از دیکشنری آنلاین آبادیس می باشد.

نهاد: سرشت، اساس، ضمیر دل، طبیعت، بنیاد، قاعده، مقام و جایگاه

نیاسان: شبیه به نیاکان، مانند اجداد، همانند نیاکان، (نیا، سان (پسوند شباهت)، مانند پدران، پسری که شبیه اجداد و نیاکان خود است.

نیاوش: شبیه به نیاکان، مانند اجداد، همانند نیاکان، نیا+ وش (پسوند شباهت)، (نیاسان)، نیاسان، پسری که شبیه اجداد و نیاکان خود است، مرکب از نیا و پسوند

نیشام: نام فرشته نگهبان آذرخش، ام ملکی است که رب النوع برق است که به فارسی درخش گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). فرشته ای که فرمان درخشیدن برق را می دهد

نیسان: (فارسی، سریانی) بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری

نیکان: خوبان. جمع نیکو صفتان، منسوب به نیک، خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح، شایسته، خوشی، سعادت

نیک‌پی: خجسته پی، خجسته، خوش قدم، خوش یمن، مبارک پی، میمون

نیکدل: خوش قلب

نیکروز: خوشبخت، رستگار، سعادتمند، سعید

نیکزاد: زاده نیکی ها، پاک سرشت

نیکنام: نیکونام، خوشنام

نیما: (مازندرانی، فارسی) (تاریخی و کهن، طبیعت) عادل، نامور، نیمه ماه، کوچک، نام کوهی است حوالی نور، نام یکی از اسپهبدان تبرستان

نیو: پهلوان و دلیر، شجاع، قهرمان، گرد، یل

نیوزاد: (بر وزن دیو) زاده دلیر و شجاع، (نیو = دلیر، شجاع + زاد = زاده). (به مجاز) دلیر و شجاع، نام پسر گشتاسب شاه ایران، این نام در متون مختلف بصورت های ‘ نیوزار’ و ‘ نیوه زاد’ ضبط شده است[، پهلوان زاده

نیوتیش: (بر وزن دیو) با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، نام کوچکترین برادر زرتشت


تو چی فکر می کنی؟

تازه ها