پادرا: سرزمین باشکوه، [پاد به معنی سرزمین و «را» در اوستایی به معنی شکوه و درخشش و روشنایی است] در مجموع سرزمین باشکوه، نگهبان آتش، مرکب از پاد به معنی نگهبانی و محافظت + را به معنی نور و روشنایی
پارسا: عارف، دانشمند، پرهیزگار، زاهد، متقی، متدین، مقدس، مؤمن، صالح، عفیف
پارسان: منسوب به پارس، پارسی، روستایی در نزدیکی سیرجان
پاساک: نام برادر زاده داریوش بزرگ
پاکدل: صاحب قلب سلیم، مخلص، بی کینه
پاکدین: دین درست، دین پاک
پاکروان: پاک درون، پاک باطن. پاکدامن. پاک جان
پاکزاد: اصیل، پاک گوهر، پاک گهر، پاک نژاد، پاک نسب، حلال زاده، شریف، نجیب
پاکمهر: دوست مخلص، باصفا، (در قدیم) (به مجاز) ویژگی آن که دوستی او بی ریا و خالص باشد
پدرام: پاینده، جاوید، مانا، بانشاط، خوش، خوشدل، شادمان، شاد، مسرور، آراسته، مرتب، منظم، درست، صحیح، نیکو، خجسته، سعد، فرخنده، مبارک، همایون، ابتهاج، خوشی، شادی،
پرشان: (پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) رزمجو، مبارز، دلاور
پرهام: فرشته خوبی، الهه تقدیر کننده طبیعت
پرویز: (پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) فاتح و پیروز، نام خسرو دوم شاهنشاه ساسانی، مشهور به خسرو پرویز، پیروز، پیروزگر، مشهور به «خسرو پرویز» پسر هرمز چهارم و نواده انوشیروان، شکست ناپذیر
پژمان: افسرده، پژمرده، خسته دل، غمخوار، غمگین، غمناک، نژند، ناامید
پژواک: انعکاس صوت، (در فیزیک) صدایی که حاصل تکرارِ صدا پس از برخورد به مانع و بازتاب آن است، طنین، انعکاس صدا
پشوتَن: فداکار، به معنی محکوم تن. (در شاهنامه) نام پسر گشتاسب، برادر اسفندیار و از یاران سوشیانت در روز رستاخیز. بر اساس روایت های زرتشتی، زرتشت از اهورامزدا برایش عمر جاودانی خواست.، پیشکش کننده تن یا فداکار
پوریا: پسر آریایی، بسیار دارنده، نام پهلوان دلیر پارسی ملقب به پوریای ولی، (اَعلام) پهلوان
پولاد: فولاد، نام پهلوانی در زمان کیقباد
پویا: پوینده، آن که در جهت پیشرفت حرکت می کند. جوینده، ویژگی آن که حرکت می کند و دارای استعداد یا توان دگرگونی در جهت برتری و پیشرفت است، (در قدیم) آن که برای به دست آوردن چیزی می کوشد، دونده پی چیزی وجوینده آن
پویان: آن که در حال حرکت به نرمی و آرامی است، جوینده، (در قدیم)، روان، دونده، دوان، شتابان، جستجو کننده، پویا، پوینده
پیام: خبر، پیغام، وحی، الهام، مطلبی که به شکل کلام، نوشته یا نشانه ای از فرد یا گروهی به فرد یا گروه دیگر فرستاده شود
پیران: از شخصیت های شاهنامه، نام پسر ویسه سپهدار افراسیاب تورانی و یکی از شخصیت های محبوب در داستان سیاوش. از ایل های کرد ساکن در شمال غربی ایران (استان آذربایجان غربی) و شمال شرقی عراق.
پیروز: مبارک، فاتح، خجسته، کامیاب، خوشحال، نام سه تن از شاهان ساسانی. پیروز اول که پس از شکست دادن برادرش هرمز سوم به تخت نشست و در جنگ با هپتالیان کشته شد. پیروز دوم که مدت کوتاهی پادشاهی کرد. پیروزسوم پسر یزدگرد سوم، که پس از کشته شدن پدرش به ترکستان گریخت و خود را شاه خواند و در آنجا به یاری چینیان دولتی تشکیل داد، ولی با حمله مسلمانان به چین گریخت.
پیروزگر: پیروز، کامیاب
پیشداد: دراوستا لقب هوشنگ است.او نخستین واضع قانون است. درتاریخ غررالسیر آمده: و وضع قوانین و رسوم و برقراری عدل به او منسوب است و به همین مناسبت به پیشداد ملقب شده که به فارسی نخستین واضع مبانی عدالت است. در روایات ملی، عنوان هر یک از پادشاهان سلسله پیشدادیان است. کسی که دادگری کند. هوشنگ پیشداد. داده از قبل. عادل
پیلتَن: بزرگ جثه مانند فیل، پیل پیکر، تناور، تنومند، زورمند
پیمان: میثاق، قراری که دو یا چند تن می گذارند تا کاری انجام دهند یا تعهدی نسبت به هم یا به کسی داشته باشند، مهر، عهد، شرط، ضمان، قرارداد، قول، معاهده، مقاطعه، مقاوله، میثاق، وعده
تو چی فکر می کنی؟