نام های پسرانه اصیل پارسی به همراه معنی (س)

ساتیار: (اوستایی) سادیار، یار صاف و ساده. نام یکی از سرداران داریوش

ساسان: کسی که از مال و منال دنیا می گذرد، درویش، زاهد، پسر بهمن و نوه ی اسفندیار، جدّ اردشیر بابکان، سرپرست آتشکده استخر در فارس، سر سلسله ساسانیان

معنی نام ها اقتباس از دیکشنری آنلاین آبادیس می باشد.

سالار: پیر. ریش سفید. صاحب سال، سردار سپاه، فرمانده لشکر، بزرگ، حاکم، شاه، رهبر، والی، قائد، (در گفتگو) دارای صفات ممتاز و برجسته در نوع خود

سام:(فارسی، اوستایی) (تاریخی و کهن) نواده ی گرشاسب، پدر زال و جد رستم جهان پهلوان، آتش، سبیکه ی زر و سیم، سیاه. (در عبری) سام فرزند ارشد نوح نبی (ع) می باشد، که قوم سامی به او منسوب است. 

سامان: سرزمین، مکان، ترتیب و روش کاری، ثروت، توانایی، صبر، آرام و قرار، ناحیه، محل، ترتیب و روش چیزی یا کاری، دارایی، قوت، جدِ خاندان سامانی که او را «سامان خدات» می گفتند نام شهری در شهرستان شهرکرد، در استان چهارمحال و بختیاری

سامیا: (دختر، پسر) نام ماه یازدهم از سال ایرانیان در دوره‌ی هخامنشی

سامیار: ثروتمند، ثروتمند، یاور آتش، محافظ آتش، (سام = سبیکه زر و سیم، یار (پسوند دارندگی). به مجاز ثروتمند، کمک کننده به آتش محافظ آتش نامیده می شود.

سانیار: (فارسی، کردی) دارای عزت و قدرت و کیفیت، حامی و پشتیبان، (سان = کیفیت، چگونگی، قدرت، عزت، یار (پسوند دارندگی)، نام یکی از قبایل کرد

سِپنتا: پاک و مقدس، اسپنتا، مقدس قابل ستایش

سپند: (دختر، پسر) مقدس، اسفند، اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند.

سِپِهر: آسمان، فلک، اقبال، نام نوایی در موسیقی. (به مجاز) روزگار، 

سپهراد: جوانمرد سپاه و لشگر، شجاع و دلیر، داده یا آفریده آسمان، نام داماد داریوش که در شجاعت ممتاز بود.

ستُرگ: قوی هیکل، نیرومند، عظیم

سُرایش: سرودن

سُروش: فرشته‌ی پیام آور، پیامی که از عالم غیب برسد، الهام

سزاوار: شایسته

سَلم: شاهزاده ی پیشدادی، یکی از سه پسر فریدون در اوستا که پدر پادشاهی روم را به او داد. او با همدستی برادر دیگرش تور، برادر کوچکشان ایرج را کشت. (در عربی) سِلم صلح و آشتی، مردِ صلح طلب

سهراب: دارنده آب و رنگ سرخ، پسر رستم از تهمینه، دارنده ی آب و رنگ سرخ، سرخاب، که در توران زاده و بزرگ شد و در جستجوی پدر با سپاهی به ایران آمد، پدر و پسر بی آنکه یکدیگر را بشناسند باهم جنگیدند و هنگامی که رستم پهلوی او را با خنجر شکافت، آنگاه سهراب را شناخت. 

سورن: (سورِنا) نام سردار دلیر پارسی،، فرمانده سپاهیان ایران در جنگ با روم، که به کشته شدن کراسوس امپراتور روم انجامید( پیش از میلاد)، سورن بعدها به فرمان ارد اول اشکانی کشته شد. یکی از خاندان های هفتگانه عصر ساسانی که محل اقامت ایشان سیستان و بلوچستان بوده است.

سورنا: (تاریخی و کهن، هنری): سورن، سردار دلیر پارتی معاصر اشک سیزدهم ارد اول، نام سردار پارسی در زمان اشکانی

سوشیانت: (اوستایی، پهلوی) نجات دهنده، منجی موعود در دین زرتشتی، هر یک از موعدان دین زرتشتی که در آخرالزمان ظهور می کنند.

سیامک: دارای موی سیاه، سیاه موی، پسر کیومرث شاه پیشدادی که به دست دیوان کشته شد و پسر سیامک، (هوشنگ) انتقام او را گرفت. پهلوان تورانی در جنگ یازده رخ، که به دست گرازه، پهلوان پارسی کشته شد

سیاوش: (تاریخی و کهن) دارنده اسب نر سیاه، دارنده ی اسب نر سیاه، پسر کیکاووس  پادشاه کیانی و پدر کیخسرو پادشاه کیانی. او به عشق نامادری خود سودابه پاسخ نداد، سودابه به او بهتان زد و او به توران زمین رفت و فرنگیس دختر افراسیاب را به زنی گرفت، سرانجام به فرمان افراسیاب کشته شد.

سیروس: (فارسی، فرانسوی) (تاریخی و کهن، طبیعت) کوروش، نام نوعی ابر، ابرِ سیروس

سینا:(فارسی، عبری) (تاریخی و کهن)  شکافنده و سوراخ کننده، شبه جزیره ی بیابانی در شمال شرقی مصر که در تورات آمده در همین محل موسی به پیغمبری برگزیده شد. سئنا به معنی دانشمند که در ایران باستان خانواده های دانشمند را سئنا می گفتند، نام پدرِ ابوعلی حسین بن عبدالله معروف به ابوعلی سینا دانشمند معروف پارسی.


تو چی فکر می کنی؟

تازه ها