شاه برزین: نام شخصی در وندیدا (بخشی از اوستا)

شاه بهرام: نام بهرام گور پادشاه ساسانی و همچنین پادشاه کشمیر

شاپور: (شاه پور) پسر شاه، شاهزاده، نام چند پهلوان پارسی، شاپور: پسر نستوه و نوه گودرز که در جنگ نوذر با افراسیاب کشته شد. از پهلوانان روزگار قباد ساسانی، معروف به شاپور رازی. از سرداران خسرو پرویز در جنگ با بهرام چوبین. نام سه تن از شاهان ساسانی، شاپور اول: پسر اردشیر بابکان، که با رومیان جنگید و والرین امپراتور روم را با گروهی از سپاهیانش اسیر کرد و به ایران آورد، مانی در زمان او ظهور کرد، شاپور دوم معروف به شاپور ذوالکتاف: شاه ایران [، میلادی] پسر هرمز دوم، در زمان او جنگ با روم و با ترکان آسیای مرکزی ادامه یافت و سختگیری نسبت به غیر زرتشتیان بیشتر شد، شاپور سوم: پسر شاپور ذوالکتاف، در زمان او ارمنستان میان ایران و روم تقسیم شد، او به دست اشراف کشته شد.

شاهور: (شاوور) رودی در استان خوزستان که از رودخانه کرخه جدا می شود و پس از گذشتن از شهرستان دزفول و شهرهای شوش و اهواز به رود کارون می ریزد. 

شادان: (دختر، پسر) شاد و خرم، مسرور، نام پسر برزین از مردم توس و نام یکی از راویان شاهنامه

شادبه: بهترین شادی

شادفر: (پسر، دختر) آن که دارای شکوه و شادی است، از نام‌های دوران هخامنشی

شادکام: کامروا، شادمان، نام برادر فریدون

شادمان: شاد، خوشحال و مسرور، نام برادر شیرویه، پسر خسروپرویز پادشاه ساسانی

شاهرخ: دارای رخساری چون شاه، شاه منظر

شاهرو: دارای چهره ای شاهانه

شاهروز: شاه روزگار یا داری بخت و روز شاه، نام پسر شاه بهرام پادشاه کشمیر

شاهکار: کار شاهانه، برجسته، ممتاز

شاهو: آن که چون شاه بزرگ و شکوهمند است، مروارید شاهوار و نفیس، کوتاه شده شاهوار، نام کوهی در استان کرمانشاه که بخشی از رشته کوه زاگرس است.

شاهین: نام نوعی پرنده شکاری، منسوب به شاه، نام یکی از بزرگترین سرداران لشکر ایران در زمان خسرو پرویز، نوعی پرنده ی شکاری از خانواده باز، برج میزان، (در نجوم) سه ستاره در امتداد خط مستقیم در صورت فلکیِ نسر طایر، از آلات بادیِ موسیقی که در اوایل عهد اسلامی رایج بوده است

شایان: سزاوار، درخور، شایسته، (اسم فاعل از شایستن)، (به مجاز) بسیار، فراوان، ممکن، مقدور

شاهان: مانند شاه

شایگان: سزاوار، درخور شاه، گرانبها، ارزشمند، ممتاز، عالی، شایسته، مرد بزرگ، شایان

شباهنگ: (دختر، پسر) مرغ سحر، بلبل، ستاره ای که پیش از صبح طلوع می کند،(شب آهنگ)، ستاره سهیل، مرغ سحرخوان

شباویز: (دختر، پسر) مرغ حق، (شب آویز)، مرغی که به شب خود را به یک پای بیاویزد و حق حق گوید و او را حق گوی نیز گویند، مرغ شب آهنگ

شروین: (پسر، دختر) نام انوشیروان دادگر، نام قلعه شروان، نام دو تن از پادشاهان سلسله طبرستان، نام باستانی ناحیه ی سوادکوه در مازندران، نام یکی از فرزندان ملک کیوس برادر انوشیروان پادشاه ساسانی، نام یکی از سرداران معاصر شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی، نام سلسله جبالی در نزدیکی دیلم و گیلان

شهباز: نوعی باز سفید رنگ و شکاری، (= شاهباز)، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قدیم آن را برای شکار تربیت می کردند، شاه باز نوعی باز سفید رنگ و شکاری، باز سفید و بزرگ

شهداد: آفریده خداوند، داده شاه، بخشیده شاه، (شاه داد)، بخشی از شهرستان کرمان

شهراد: پادشاه جوانمرد، پادشاه بخشنده

شهرام: مطیع شاه، موجب آرامش شاه، رام شاه، آرام شاه، شاه شاد و خوشحال

شهران: نام یکی از خردمندان پارسی در زمان یزدگر دسوم پادشاه ساسانی، (شهر، ان (پسوند نسبت)، منسوب به شهر، شهری

شهرداد: زاده شهر، شهری، (شهر + داد = داده، آفریده) نام قدیم شهر اهواز

شهرَوان: شهربان، نگهبان شهر

شهرود: نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی

شهروز: داری بخت و روز شاه، نام وزیر شاهپور

شهریار: فرمانروای شهر یا کشور، پادشاه، حاکم، شاه، فرمانروا، پسر خسرو پرویز از شیرین و پدر یزدگرد سوم ساسانی، پسر برزو، نواده ی رستم

شهسان: مانند شاه، شاهوار، دارای جلال و شکوه شاهانه

شهسوار: دلاور، ماهر در سوارکاری، شخص بسیار برجسته و ممتاز

شهنام: بزرگ نام و دارنده‌ی نامِ شاهانه، نیکنام، نکونام

شهیاد: یاد شاه

شهیار: همدم، همنشین و مونس شاه، نظیر و همتای شاه

شیان: جزا و پاداش، درختی بلند، خون سیاووشان

شیانا: (پسر و دختر) پاداش دهنده و جزا دهنده 

شیدفر: دارای فر و شکوه درخشان، نیک و بخت و خوش اقبال

شیدوَر: درخشان، روشن

شیدوش: مثل آفتاب، چون خورشید، درخشان، نورانی، پسر گودرز که از سران سپاه ایران در پادشاهی فریدون پادشاه پیشدادی بود. او در جنگ های آنان با تورانیان سردار سپاه بود

شیراک: نام پدر هرمز، کنده کار کتیبه کعبه زرتشت

شیردل: (به مجاز) دلیر، شجاع، دلیر

شیرزاد: زاده شیر. (به مجاز) دلیر و شجاع، نام گیاهی که برروی تنه درختان می روید، شاه غزنوی که پس از مدت کوتاهی به دست برادرش ارسلان کشته شد. 

شیروان: نگهبان شیر

شیروَش: همانند شیر