باربُد: بزرگی و منزلت، نام نوازنده نامدار دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی. (اَعلام) پرده دار
بابک: (فارسی، اوستایی، پهلوی، کردی) (تاریخی و کهن) پدر، استوار، امین، پرورنده، پرورنده و پدر را گویند. خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی، پدر جان. پدر اردشیر بابکان، نام دلاور پارسی که از سوی اردوان فرمانروای اصطخر بود. نام موبدی در روزگار انوشیروان که دیوان عرض و سپاه به دست وی بود، بابک خرّم دین رهبر پارسی خرّمدینان، که قیام آنان را در آذربایجان بر ضدّ خلیفه ی عباسی رهبری کرد، سرانجام افشین او را فریب داد و دستگیر کرد و او در بغداد کشته شد. پسر ساسان موبِد معبد آناهیتا و پدر اردشیر بنیان گذار سلسله ساسانی
باتیس: دژبان غزه در زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی که تا آخرین نفس در برابر اسکندر پایداری کرد، (= به تیس). نام کوتوالِ [دژدار یا نگهبان دژ و قلعه] غزه، در زمان جنگ اسکندر با ایران که نسبت به شاه خود بسیار صادق و باوفا بود
باراد: غیرتمند و غیور، جوانمرد، نیرومند. (اَعلام) نام پسر کسی که در زمان شاپور اول می زیسته و نام او در کتیبه زردشت نوشته شده است
بامداد: (پهلوی) صبح، بامداد، مدت زمانی از هنگام روشن شدن هوا تا طلوع آفتاب و یک یا دو ساعت بعد از آن، صبا. (اَعلام) اسم پدر مزدک باکر، بامدادان، پگاه، سپیده دم، شفق، صباح، صبح، فجر، فلق
بامشاد: کوهمند، شاد. (در اعلام) نام نوازنده بزرگ در عهد ساسانیان
باوَند: اصیل، نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان. (اَعلام) نام پسر شاپور اسپهبد طبرستان که نسبت خود را به کیوس برادر انوشیروان می رسانید،) نام سلسله ای از امرای محلی مازندران (آل باوند)، اصیل، خانواده ایی معروف از کردها که در شمال ایران حکومتی پایه نهادند
بایگان: نگهدارنده، خزانهدار، نگاه دارنده و حافظ آتشخانه
بخت آفرین: آفریننده بخت و اقبال، نام پدر هیربد شهریار
بختیار: دارای بخت، با اقبال، خوش بخت، بختور، سعادتمند، کامیاب، کامیار، محظوظ، خوش اقبال، اقبالمند، ستاره دار، نیک اختر، نیک بخت، همایون، آن که بختش مساعد باشد، نیکبخت، کامروا
بَخشا: بخشاینده، عطا کننده،، انعام دهنده، از نامهای روزگار هخامنشیان
بَرازمان: (اوستایی) دارای فکر و اندیشه زیبا بلند اندیشه
بردبار: شکیبا، با حوصله، صبور، دارای بردباری
بَردیا: (تاریخی و کهن) نام دومین پسر کوروش پادشاه هخامنشی و برادر کمبوجیه. بَردیا ظاهراً به امر کمبوجیه کشته شد. در اوستایی به معنای «بلند پایه».
بُرزو: (اوستایی، کردی) (تاریخی و کهن) تنومند، باشکوه، نام پسر سهراب، بلند پایه.(اَعلام) نام پسر سهراب پسر رستم زال در روایات ملی، نام آتشکده ی عهد ساسانی در استان مرکزی، بلند بالا، کنایه از عظمت،
بُرزویه: (پهلوی، کردی) (تاریخی و کهن) بلند بالا. (اَعلام) نامِ پزشک دانشمند عصر خسرو انوشیروان که به امر او کلیله و دمنه را از هند به ایران آوردند و بانی ترجمه ی پَنجه تَنترَه(کلیله و دمنه) از سنسکریت به فارسی شد.
بَرسام: آتش بزرگ، بالاترین سوگند. (اَعلام) از نام های شاهنامه، فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگرد جنگید، آتش بزرگ مرکب از بر (مخفف ابر) + سام (آتش)، نام یکی از سرداران یزگرد ساسانی
بَرمک: رئیس، اداره کننده، صورت دگرگون شده ی واژه ی سانسکریت پَرَه مَکه (پرمکا) به معنای رئیس، عنوان رئیس روحانی بودایی. (اَعلام) نام جد وسر دودمان برمکیان، مقارن حکومت بنی امیه بر خراسان، عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است.
برومند: بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر، قوی، رشید، کامروا، کامیاب، میوه دار
بُزرگمهر: خورشید بزرگ، بسیار مهربان، نام وزیر خردمند انوشیروان پادشاه ساسانی. (اَعلام) طبق روایات نام وزیر فرزانه ی انوشیروان که در منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کرده اند
بَگاش: نام یکی از سرداران هخامنشی
بلاش: (پهلوی، اوستایی) (تاریخی و کهن) مرد عالم و عارف، از شخصیت های شاهنامه، نام فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نیز نام چند تن از پادشاهان اشکانی
بَهاوند: دارنده نیکی
بهداد: آفریده خوب، در کمال عدل و داد، بهترین هدیه خداوند
بِهراد: جوانمرد نیکو، بهترین جوانمرد، مرکب از به (خوب یا بهتر) + راد (بخشنده)
بهرام: (فارسی، کردی) (تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی) پیروزمند، روز بیستم از هر ماه خورشیدی، نام دیگر سیاره مریخ، نام چند تن از پادشاهان ساسانی، در شاهنامه از پهلوانان پارسی در زمان کیخسرو، به معنای «در هم شکننده مقاومت». مریخ. (در گاه شماری) روز بیستم از هر ماه خورشیدی در ایران. در فرهنگ ایران قدیم فرشته ای موکل بر مسافران و روز بهرام است. (در آیین زرتشتی) پاسدار پیروزی و عهد و پیمان است. از پهلوانان پارسی در زمان کیخسرو، فرزند گودرز برادر گیو است که به دست تژاو تورانی کشته شد. نام چند تن از شاهان ساسانی، بهرام اول، فرزند شاپور اول ساسانی و چهارمین پادشاه ساسانی. بهرام دوم، پنجمین پادشاه ساسانی فرزند بهرام اول. بهرام سوم، ششمین پادشاه ساسانی فرزند هرمز اول، بهرام چهارم، سیزدهمین پادشاه ساسانی مشهور به کرمانشاه، بهرام پنجم، مشهور به بهرام گور پانزدهمین پادشاه ساسانی، بهرام اول فرزند شاپور اول ساسانی و چهارمین پادشاه ساسانی
بِهروز: سعادتمند، خوشبخت، روز نیک، روز خوش، نام نوعی بلور کبود، همراه با سعادت و خوشبختی. از شخصیت های شاهنامه، نام سردار پارسی در سپاه بهرام گور پادشاه ساسانی
بِهزاد: نیک نژاد، نیکو تبار، نقاش و مینیاتور ساز مشهور ملقب به کمال الدین، نیکو زاده. از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از بزرگان درگاه انوشیروان پادشاه ساسانی، همچنین نام اسب سیاوش
بهسود: خوش آسودن، از نام های زمان ساسانیان، بهسود یک منطقهٔ مسکونی در مناطق مرکزی افغانستان است که در ولایت میدان وردک واقع شده است.
بهمن: (فارسی، پهلوی، اوستایی، کردی) (تاریخی و کهن، طبیعت) نیک اندیش، نیک پندار، راست گفتار، راست کردار، ماه یازدهم از سال خورشیدی، توده عظیمی از برف و یخ. نیک اندیش، به منش، نیک نهاد، نام گیاهی دو ساله و سبز رنگ با گلی زرد رنگ که ریشه ی آن مصرف دارویی دارد، که از قسمت های بلند کوهستان لغزیده و همراه خود هزاران تن سنگ و مواد دیگر حمل می کند، در فرهنگ ایران قدیم فرشته ای که موکل بر روز و ماه بهمن بوده است، پسر اسفندیار که پس از کشته شدن پدر به پادشاهی رسید و به خونخواهی پدر برخاست، نام پسر کیقباد، شاعر زردشتی، سراینده ی «قصه ی سنجان».
بهنام: نیک نام، خوش نام، شخصی که از او به نیکی یاد می شود.
بهنیا: نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف، وهنیا، کسی که از نسل خوبان است
بهیاد: دارندهی بهترین یاد، کسی که از او به نیکی یاد میکنند.
بیژن: (فارسی، پهلوی) (تاریخی و کهن) شجاع، جنگجو، پسر گیو، نام پهلوان پارسی، پسر گیو و نواده گودرز و رستم، که داستان دلاوری های او در شاهنامه فردوسی و بیژن نامه آمده است.
تو چی فکر می کنی؟