نام های دخترانه اصیل پارسی به همراه معنی (ل )
لادن: گل زینتی، گل زینتی به رنگ زرد، قرمز یا نارنجی، گیاه این گل که علفی یا پایا و رونده یا بالارونده است و گل و برگ آن مصرف دارویی دارد، نوعی صمغ گیاهی معطر، (در شاهنامه) نام محلی که گودرز و طوس با پیران در آنجا جنگید، معرب از یونانی، قرمز، یا نارنجی
لاله: آلاله، شقایق، گلی به شکل جام و سرخ رنگ که بر روی پایه ای بلند قرار دارد، گیاه این گل که علفی، پایا و زینتی است و پیاز دارد. (در ادب عرفانی) نتیجه ی معارف را که مشاهده کنند لاله گویند، نیز کنایه از چهره گلگون محبوب است که عاشق مهجور را داغدار می کند.
لاوین: (کردی، فارسی):نوازشگر، آواز خواندن همراه با نوازش، (اَعلام) نام یکی از مناطق مرزی غرب ایران، نام منطقه ای مرزی در مغرب ایران
لبخند: احساس شادی بر لبان
لیان: درخشان، تابان، فروغ آینه و تیغ، فروغ و روشنایی که در پی هم بدرخشند، شهر قدیمی ایلامی، که آثاری از آن در تپه ای در کیلومتری جنوب بوشهر به دست آمده به زبان ایلامی است.
لیدا: (ارمنی) بانوی محترم و گرامی، در زبان یونانی به معنی محبوب همه
نام های دخترانه اصیل پارسی به همراه معنی (م)
مانترَه: (اوستایی) سخن اندیشه برانگیز، یکی از واژه های بنیادین گاتاها. این کلمه از ریشه من به معنای اندیشیدن و در کل به معنای وسیله اندیشه کردن و یا موجب اندیشه برانگیزی آمده است . اما روانترین معنی کلام اندیشه برانگیز است. زرتشت در گاتاها، سرودهای خود (گاهان) را مانتره می نامد. همچنین در اوستا، ا َو ِستاهای « ا َشِم وُهو » و « یَـتا ا َهو = ا َهونـَوَر » به نام مانتره شناخته می شوند و سراینده مانتره نیز « مانترن » نامیده می شود.
ماندانا: (تاریخی و کهن) عنبر سیاه، مادر کوروش پادشاه هخامنشی، (در یونانی) ماوان. (در پارسی باستان) ماند به معنی عنبر سیاه. (اَعلام) دختر آژی دهاک (ایشتوویگو) آخرین پادشاه ماد، زن کمبوجیه اول و مادر کوروشِ کبیر. واژهای عبری به معنای عنبر سیاه، دانایی که دیگران را به دانایی وامی دارد. ماندنی و نمیرا
ماندگار: کسی که در جایی اقامت طولانی داشته باشد، کسی که در جایی اقامت (دایمی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی، (در فرهنگ معین آمده: گاه این کلمه را برای فرزندی دهند که برادران و خواهران قبل از او در کودکی فوت کرده اند)
ماه آفرید: آفریده ی ماه. (در شاهنامه) نام دختر تور، نام دختر بزرگ برزین و نام همسر ایرج و مادر بزرگ منوچهر پیشدادی
ماهرُخ: ماه چهر، ماهرو، زیبارو، مه طلعت، مه چهر، مه پاره، ماه سیما، ماهرو، ماه
ماهوار: مانند ماه، مثل ماه. (مجاز) زیبا، نیکوروی، ماهیانه، شهریه، (ماه، وار (پسوند شباهت))، شبیه به ماه، (به مجاز) زیبارو.
منظر: مه عذار، مه رخ، زیبا، مه لقا، خوشگل، قشنگ
ماهرو: آنکه چهرهای همچون ماه دارد، زیبارو، خوشگل، زهره جبین، زیبا، قشنگ، ماه رخ، ماه سیما، ماه طلعت، ماه منظر، مه جبین، مه پاره، مهرخ، مهسا، مه طلعت، مه عذار، مه لقا، مهوش
ماهوار: مانند ماه، مثل ماه. (مجاز) زیبا، نیکوروی، ماهیانه، شهریه
مرجان: (عربی، سریانی) (تاریخی و کهن) نوعی جاندار دریایی، مروارید، (سریانی)، جانور بی مهره کوچک دریایی که پوشش آهکی ترشح می کند و نسل های جدید آن روی بقایای نسل قدیمی زندگی می کنند و جزایر مرجانی را بوجود می آورند، بقایای قرمز رنگ رسوب یافته از همین جانور که از آن در جواهر سازی و ساخت اشیای زینتی استفاده می شود، کنایه از لب معشوق و شراب است به سبب سرخی رنگ آن
مرمر: نوعی سنگ آهکی و سخت. (مجاز) سفید چهره و زیبا، (در علوم زمین) نوعی سنگ دگرگون شده آهکی که به علت زیبایی در کارهای مجسمه سازی و نماسازی ساختمان ها به کار می رود.
مروارید: واهری گران بها که در صدف تولید می شود، نوعی گل، (در مواد) توده ی سخت، گِرد، کوچک و درخشان به رنگ سفید نقره ای یا خاکستری مایل به آبی که در بعضی از صدفهای دریایی یافت می شود و از سنگهای قیمتی است، درّ، لؤلؤ، دُر، (در گیاهی) نوعی گُل (گُلِ مروارید)، نوعی ماده قیمتی سخت و سفید یا نقره ای که در بعضی صدفهای دریایی یافت می شود
مژده: (تاریخی و کهن) بشارت، خبر خوش، مبارک خبر، مژدگانی، مشتلق، نوید، وعده، وعید
مژگان: مژه، (در اصطلاح عشاق) اشاره به نیزه و تیر که از کرشمه و غمزه های معشوق به هدف سینه ی عاشق می رسد، دارد، مژه ها، موی پلک چشم، (در اصطلاح عشاق) اشاره به سنان و نیزه و پیکان و تیر که از کرشمه و غمزه های معشوق به هدف سینه ی عاشق می رسد
مَشیانه: (پهلوی، اوستایی) نخستین زن آفریده، این واژه به معنای «نخستین آفریده» است، امشیا، (اَعلام) (در اسطوره ی پارسی) مشیه و مشیانه دو انسان که بر اثر ریختن نطفه ی کیومرث بر زمین و روییدن بوته ی ریواسی از آن پدید آمدند و نسل بشر را پدید آوردند. این واژه به معنای ‘ نخستین آفریده ‘ است + مشیا، نام نخستین زن در فرهنگ ایران باستان برابر با حوا در اسطوره های سامی
منیژه: (تاریخی و کهن) سفید رو، پاکدامن. (در شاهنامه) دختر افراسیاب، که عاشق بیژن پهلوان پارسی شد و با کمک رستم همراه بیژن به ایران گریخت، داستان او با بیژن یکی از پر آوازه ترین و دلکش ترین داستان های شاهنامه می باشد
مهبانو: سرور بانوان، بزرگ زنان، بانوی بانوان
مهتاب: پرتو و نور ماه، ماهتاب، نور و روشنایی ماه، مهتابی، ماهتاب، مهشید، روشنایی ماه
مهدخت: ماه دخت، دختر ماه، (مَه = ماه، دخت = دختر) دختری که چون ماه می درخشد و زیبا است.
مهرآگین: آکنده از محبت، توام با مهر، قرین محبت
مهرآور: آن که موجب مهر و محبت شود، آورنده محبت
مهرآسا: مانند خورشید، (به مجاز) زیبارو
مهرافروز: ترکیب دو اسم مهر و افروز (روشن کننده و مهربانی)، افروزنده مهر و محبت، افروزنده ی مهربانی، (به مجاز) مهرورزنده و مهربان، روشن کننده مهر و محبت
مهرافزا: افزاینده محبت، آن که بر مهر و محبت خود بیفزاید، مهر افزاینده
مهرانگیز: (تاریخی و کهن) به وجود آورنده دوستی و مهر، برانگیزاننده محبت و دوستی، انگیزنده شوق و مهر
مهربان: با مهر و محبت، نیکی کننده، رحم کننده، با محبت، با مهر، (در عرفان) مهربان صفت ربوبیت را گویند، (اَعلام) نام شهری در شهرستان سراب در استان آذربایجان شرقی، نگهبان روشنایی و مهر
مهربانو: بانوی خورشید، بانوی مهربان، زنِ مهربان، زنی که چون خورشید می درخشد.
مهرپرور: ترکیب دو اسم مهر و پرور (خورشید و پرورش دادن)، پرورنده ی محبت و دوستی، مهر انگیز، (به مجاز) زیبا و لطیف اندام
مهرخ: ماهرو، زیبارو، ماهرخ، آن که دارای رخساری چون ماه است. (به مجاز) زیبا، خوبرو
مهرناز: (تاریخی و کهن) دارای محبت و ناز، زیبا چون خورشید،«مهر» به معنای “خورشید” ومحبت و بخش دوم «ناز» به معنای زیبایی ودلربائی و خیلی زیبا. از شخصیت های شاهنامه، (اَعلام) نام خواهر کیکاووس که وی را به همسری رستم داده بودند.
مهرنگار: (تاریخی و کهن) خورشید زیباروی. (مجاز) زیباروی درخشان، نگارنده خورشید، (مهر=خورشید، نگار = (به مجاز) معشوق زیباروی، دختر یا زنِ زیباروی، بت، صنم، روی هم به معنی خورشید زیباروی، نام همسر یزدگرد پادشاه ساسانی
مهرنوش: (تاریخی و کهن)(دختر، پسر) خورشید جاوید، زیبایی جاوید و همیشگی، همیشه زیبارو، (مهر= خورشید، نوش = جاویدان) شنونده محبت، از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از چهار پسر اسفندیار پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
مهروی: مه رو، ماه روی، که رویی چون ماه دارد. (مجاز) زیبا و جمیل، (= مَهرو)
مهری: منسوب به مهر، محبت، دوستی، مهربانی، خورشید، نام هفتمین ماه از سال شمسی، نام سازی قدیمی، (در موسیقی) نوعی از چنگ
مِهرین: محبت، خورشید، منسوب به مهر، م مهر، (اَعلام) نام آتشکده ای در قم، نام بنا و ناحیه ای در اصفهان
مهسا: مانند ماه، زیبارو، (مه = ماه، سا (پسوند شباهت))، مثل ماه، زیبا
مه سیما: (فارسی، عربی) ماه سیما، ماه چهر، مه (فارسی) + سیما (عربی)
مهسان: مانند ماه، زیبارو، ماهسان، (مه = ماه، سان (پسوند شباهت))، مهسا
مهستی: (فارسی، عربی) ماه خانم، ماه بانو، (مَه = ماه، ستی = مخفف سیدتی)، (اَعلام) مهستی گنجوی [قرن هجری] شاعره ی پارسی که بعضی او را معاصر سلطان سنجر و بعضی معاصر سلطان محمود غزنوی دانسته اند، مهستی چنگ و عود را استادانه می نواخت و شهرتش بیشتر به خاطر رباعی هایی است که سروده، دیوانش چاپ شده است.
مهشید: روشنایی و فروغ ماه، ماهشید، پرتو ماه، (= ماه شید)، ماهتاب، + ماه شید، ماه روشن و درخشان
مهفام: به رنگ مهتاب، تابان، زیبارو، (مَه = ماه، فام (پسوند به معنی رنگ))، به رنگ ماه
مهناز: ماه ناز، زیبای نازنین، آن که چون ماه ناز و زیباست، (مَه = ماه + ناز)، آن که چون ماه ناز و زیبا است، آن که به ماه ناز و فخر می فروشد.
مهنوش: ماه جاوید
مهوش: مانند ماه، زیبارو، ماهوش، (= ماه وش)، مانند ماه و (به مجاز) زیبارو، بسیار زیبا
مهین: منسوب به ماه، زیباروی، بزرگترین، (در قدیم) بزرگتر، بزرگترین (از نظر مقام و رتبه و ارزش)، مانند ماه
مُوژان: چشم خمار و پرکرشمه، گل نرگس نیم شکفته، چشم خواب آلوده، (= موجان) (در قدیم) خمار، پر کرشمه (چشم)، موجان، گل نرگسی که تازه در حال بازشدن است
میترا: (فارسی، اوستایی) محبت، دوستی، پیمان، خورشید، مهر، (اوستایی)، به علاوه (= مهر)، صورتی از واژه
مینا: نام نوعی پرنده سخنگو و زیبا، نام نوعی گل، شیشه، کیمیا، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ که به راحتی قادر به تقلید صدای انسان و حیوانات است، مرغ مقلد، مرغ مینا، گلی معمولاً سفید با گلچه های گل برگی که انواع گوناگون دارد، گیاه یک ساله و بوته ایِ این گل با برگ های دندانه دار، لعاب شیشه ای شفاف و رنگی که برای تزئین فلزات و کاشی مورد استفاده قرار می گیرد، نوعی شیشه رنگی به ویژه سبز که از آن انواع ظروف می سازند، ظرفی که از این شیشه ساخته می شود، (در قدیم) (به مجاز) شراب، گلی معمولاً سفید با گلچه های گلبرگی، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ، بگینه، شیشه، جام، جام می، لایه خارجی دندان، ترکیبی ازلاجورد و طلا، لعاب مخصوص، لعاب شیشه ای، شیشه شراب
مینو: (تاریخی و کهن، مذهبی) روان، خرد و روح، آسمان، بهشت، فردوس، (در پهلوی) این واژه مینوک و صورت اوستایی آن مَئینیَوَ به معنی روان، خرد و روح آمده است.
تو چی فکر می کنی؟