نام های دخترانه اصیل پارسی به همراه معنی (ف) 

فراتاگون: نام یکی از زنان داریوش کبیر که دختر آرتان است و داریوش از او دو پسر بنام آبراکوام و هی پرانت داشت. باید گفت که فراتاگون نوه ویشتاسب و درحقیقت برادرزاده داریوش بوده است و پس از مرگ آرتان چون او را فرزند دیگری نبود تمام خواسته او به دخترش فراتاگون رسید.

فرانَک: ( تاریخی و کهن) پروانه، دختر برزین و زن بهرام گور، (در شاهنامه) نام مادر فریدون پادشاه کیانی.

فرخ ناز: دارای ناز و غمزه و کرشمه ی خوب، خوش و موزون، ویژگی آن که خوشبخت و کامیاب است و دارای ناز و کرشمه است، مرکب از فرخ (مبارک) + ناز (غمزه)

فرخنده: مبارک، خجسته، همایون، موجب رویداد یا پیامدهای خوشایند و خوب، (در قدیم) نیک بخت و کامروا، میمون

فردخت: دختری که شکوه و جلال آن در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد، دختر مایه ی جلال و شکوه، دختری که دارای زیبایی و برازندگی است، مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر

فریال: (عربی، فارسی) زیباروی، خوش صدا، نام پرنده ای، دارای اندام و هیکل باشکوه 

فرزانه: عاقل، حکیم، دانشمند، دانا، خردمند، دارای خِرَد و پختگی، خِرَدمند

فرسیما:( فارسی، عربی) دارای چهره و سیمای با فر و شکوه، (به مجاز) شکوهمند و جذاب، فر (فارسی) + سیما (عربی) دارای سیمای باشکوه

فرشته: فرستاده، نام موجودات عالم ملکوت، شخص دارای اخلاق یا رفتار بسیار نیک و پسندیده، زن مهربان و زیبا، (در ادیان) موجودی آسمانی، عاقل، برتر از انسان و غیر قابل رؤیت که مأمور اجرای اوامر خداوند است و مرتکب گناه نمی شود، مَلَک، (به مجاز) دختر یا زن مهربان و زیبا، فریشته در زبان سنسکریت پرشیته و مرکب از پر و اش، به معنی سفیر

فرگون: شکوه آسا، مانند روشنایی، لقبی که در داستانهای کهن به زنی زیبا یا زیبارویی که همسر پادشاه بوده داده شده، زن بسیار زیبا 

فرناز: دارای ناز، زیبا و شکوهمند، (فر= شکوه و جلال که در بیننده شگفتی و تحسین پدید آورد، زیبایی و برازندگی، ناز= حالت یا رفتاری خوشایند و جذاب همراه با خودنمایی و اِکراه ظاهری، معمولاً برای جلب توجه دیگری، کرشمه و غمزه)، روی هم به معنای حالت و رفتار توأم با ناز و کرشمه و غمزه که موجب شکوه و جلال است و در بیننده شگفتی و تحسین پدید می آورَد، ناز و غمزه ی زیبا و برازنده، شکوه ناز، دارای ناز زیبا، فراوانی ناز، دارای ناز و غمزه زیبا و باشکوه

فرنگیس: (تاریخی و کهن) دارای گیسوان پرندین و نرم و فراوان، نام دختر افراسیاب و همسر سیاوش، از شخصیت های شاهنامه، (اَعلام) مادر کیخسرو پادشاه کیانی

فرنوش: (دختر، پسر) نوشنده شکوه و جلال، بهترین نوشیدنی بهشتی، دارای شکوه جاودان، (دساتیر) نام عقل فلک قمر که به عربی عقل فعال گویند و به فارسی خرد کارگر نامند، [از برساخته های دساتیر می باشد]، عقل فلک قمر

فروزان: تابان، درخشان، شعله ور، مشتعل، روشن، درخشنده

فروزش: افروزش؛ افروختگی؛ روشنایی؛ تابش.

فروزنده: نور و روشنی دهنده‌، روشن و تابان، درخشان، (به مجاز) آراینده

فروغ: روشنی‌‌ كه از آتش‌، خورشيد و ديگر منابع نورانی می ‌تابد. پرتو؛ شعله‌ آتش. (به مجاز) رونق، درخشندگی و جذابيت. (به مجاز) اميد به زندگی و شوق و اشتياق. 

فریبا: فریبنده، بسيار زيبا، فریفته. (به مجاز) بسيار زيبا، دل پسند و خوشايند.

فریماه: ماه خجسته، زیبا، باشکوه و زیبا، همچون ماه، (فری= خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه، شکوهمند) + (ماه= مثل ماه، زیبارو)

فرین: باشکوه، شکوهمند، ستوده. نام یکی از دختران زرتشت

فریناز: دارای ناز و غمزه زیبا و با شکوه، خجسته، مبارک، دارای خجستگی و شکوه،

 

فیروزه: پيروزه، نوعی كانی قيمتی حاوی مس و فسفر، دارای رنگ آبی يا سبز كه در جواهر سازی به كار می‌رود،  گُهری گران‌بها و آسمانی رنگ. [فیروزه در پهلوی، و معرب آن «فیروزج» است. نام آن به فارسی به معنیِ نصر (پیروزی) است

نام های دخترانه اصیل پارسی به همراه معنی (ق) 

قشنگ: زیبا، خوشگل

قیدافه: از شخصیت های شاهنامه، نام زنی جهانجوی و بخشنده و پادشاه اندلس در زمان اسکندر مقدونی