نام های دخترانه اصیل پارسی به همراه معنی (ر)

راددخت: دختر بخشنده یا خردمند

رام افزون: رام افزا، افزون کننده آرامش، شادی افزون، آرامش بخش

معنی نام ها اقتباس از دیکشنری آنلاین آبادیس می باشد.

رام دخت: دختر مطیع و آرام، دختر آرام

رامش: شادی و طرب، عیش و خوشی، سرود و نغمه، امن و آسودگی، (در قدیم) خنیا، طرب، موسیقی، نوا

رامَک: (پسر، دختر) فرمانبردار، اهلی، ابوریحان بیرونی در صیدنه آرد: او را رام دارو و رام انگیز گویند یعنی دارویی که نشاط انگیزد. و پس از شرح طریق ساختن رامک گوید: او را از گرد و دود نگاه دارند…مرکبی است از زاج سیاه و مازوو پوست انار و صمغ و دوشاب انگوری که خوردن آن دفع اسهال کند. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). صاحب المشاهیر گوید رامک فارسی است و ثعلب از ابن الاعرابی حکایت کند که رامک بکسر میم نوعی است از انواع ادویه که او را فارسیان رامک گویند بفتح میم.

رایکا: (پسر، دختر) (فارسی، مازندرانی)، پسندیده و دوست داشتنی، محبوب، مطلوب،

رایومند: دارنده فروغ و شکوه

رخسار: روی، چهره، صورت، سیما

رخشا: رخشان، درخشان

معنی نام ها اقتباس از دیکشنری آنلاین آبادیس می باشد.

رَخشان: تابان، 

رخشانه: رخشان، نورانی، تابان

رخشنده: درخشان، نورانی

ردیمه: کرانه دو جامه بهم دوخته، جمع ردم، نام زن کمبوجیه و دختر هوتن

رَسادخت: دختر برگزیده و بلند بالا

رُکسانا: (یونانی) (تاریخی و کهن) (یونانی شده روشنک)

 نام دختر داریوش سوم هخامنشی، روشنک، نورانی، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر دارا (پیش از میلاد) که اسکندر به موجب وصیت دارا او را به ازدواج خود در آورد.

رودابه: فرزند تابان و مادر رستم دستان، نام دختر سیندخت و مهراب پادشاه کابل، همسر زال و مادر رستم پهلوان شاهنامه، مرکب از رود (فرزند) + آبه (روشنی)

روژین: (کردی، فارسی) درخشنده و تابناک مثل روز روشن نامی کردی روشنایی، (روژ = روز، ین(پسوند نسبت)، منسوب به روز، تابناک و درخشنده، (به مجاز) زیبا، مانند روز، روشن

روشا: شاد رو، شاداب، دارای چهره ی شاد، روشاد، (رو + شا = شاد) روشاد، روشن

روشن: تابان، درخشان

روشنک: (اوستایی، یونانی) روشن، دختر دارا، شاتل، روشن، (اوستایی)، در روایات پارسی نام دختر دارا (داریوش سوم) که اسکندر با او ازدواج کرد، [دکتر معین معتقد است که در این نام خلطی شده، و آن این اینکه دختر داریوش سوم که زن اسکندر شد استاتیرا نام داشت، و آریان (کتاب فصل بند) نام او را بَرسینه نوشته، اسکندر بار دوم که به شوش آمد (پیش از میلاد) با او ازدواج کرد، اما رکسانه = روشنک، زن دیگر اسکندر، دختر یکی از بزرگان بلخ به نام اوخشتره بود. اسکندر در زمستان، در شهر بلخ ماند، و در بهار آن سال چند دژ در آن سرزمین به دست وی افتاد، خاندان اوخشتره و در میان آنان روشنک به دست دشمن گرفتار شدند، اسکندر، روشنک را به همسری گرفت.

رومینا: (فارسی، آشوری) صیقلی، پاک و پاکیزه، زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده، پاک و پاکیزه کرده

روناک: (کردی) روشنایی، تابناک

رُونیا: آن که چهره اش مثل نیاکان است، (به مجاز) اصیل، مقلوب نیارو(ی)، (به مجاز) اصیل و نژاده، بر وزن گونیا، آنکه چهره اش مثل نیاکانش است، اصیل و با نژاد 

رونیکا:(فارسی، یونانی) زیبارو، پیروزکننده، دخترخورشید، (رو+نیکا)، روی زیبا، زیباروی. (به یونانی) عامل پیروزی، دختر خوش یمن، آورنده پیروزی و پیروز کننده

رها: (دختر، پسر) آزاد

ریکا: (دختر، پسر) محبوب، معشوق.به لهجه مازندرانی پسر در مقابل کیجا، به معنی دختر. هریک از پسران زیبا و خوش لباس که پیشاپیش شاهان در ردیف شاطران و یساولان(سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد) حرکت می کردند.


تو چی فکر می کنی؟

تازه ها