ساتین: (به مجاز) محبوب و دوست داشتنی، پارچه ساتن. (لری بختیاری) آرامش چشم، (سا:آرامش، سایه و تین: چشم.)
سارنیا: خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن
سارینا: خالص، پاک
سانیا: سایه روشن درون جنگل، سایه روشنِ جنگل، در گویش مازندران سایه روشن جنگل
ساویس: گرانمایه و با ارزش، نوعی پنبه
ساویز: (پسر، دختر) خوش خلق، نیک خو، شخص خوش اخلاق و نیک خو
ساینا: نام خاندانی از موبدان زرتشتی، ساکت و بی صدا، سیمرغ، دانا و باخرد، سایه ای که مشخص و قابل رؤیت باشد، عنقا
سایه: تاریکی نسبی در مقابل روشنی، پناه
سپیتا: سفیدترین و پاکترین
سپیته: سپید و درخشان
سپیدار: نام چند نوع گیاه درختی از خانواده بید با برگ های براق که در کنار جوی ها کاشته می شود و چوب آن در کاغذسازی و کبریت سازی به کار می رود، سفیدار، سفیددار، شالک، تبریزی
سپیده: آغاز بامداد، سحرگاه، سفیدی و روشنایی صبح، روشنی کم رنگ آسمان در افق مشرق قبل از طلوع آفتاب
سپینود: (در شاهنامه) دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور.
ستاره: اختر، کوکب
ستی: (عربی، فارسی) بانو، خانم، کلمه احترام
سرور: شادمانی
سمن: چهره سفید و لطیف و همینطور بوی خوش، نام گیاهی (رازقی)، یاسمن، رازقی
سمن ناز: زیباروی دارای ناز و کرشمه،
سَمَنبر: سفید، معطر و لطیف مانند سمن، (به مجاز) دارای اندام معطّر چون سَمن
سمیرا: (فارسی، سانسکریت، عربی) (تاریخی و کهن، طبیعت) زن گندم گون، نسیم ملایم خنک در روز داغ تابستان، الهه عشق، شمیرا، [سمیرا ترجمه ی «مهین بانو» است]، نام عمه ی شیرین است و هم صحبت شبانه در اشعار نظامی
سُنبل: (عربی، فارسی) نام گلی خوش بو، گلِ خوشه ای بلند، به هم فشرده و معطر به رنگهای قرمز، آبی، سفید و زرد، گیاه همین گل، (به مجاز) گیسو، زلف
سُهی: (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) سُها، نام همسر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی، صفت سرو، راست
سودابه: (فارسی، پهلوی) (تاریخی و کهن) دارنده ی آب روشنی بخش، همسر کیکاووس که چون سیاوش عشق او را نپذیرفت، بر او بهتان زد و موجب آوارگی و کشته شدن وی شد، در نتیجه به کین خواهی سیاوش، به دست رستم کشته شد. دختر پادشاه هاماوران (حمیر) و زن کیکاووس پادشاه کیانی که عاشق سیاوش گردید.
سونیا: (ترکی، فارسی، یونانی، عربی) خرد و عقل، (سو = نور، نیا)، (ترکی، فارسی) (سو=نور+نیا) نورِ نیاکان، دختر نور، دختری که در اجتماع رتبه بالایی داشته باشد.
سوزان: دارای حرارت و گرمای بسیار زیاد، (به مجاز) سرشار از اندوه و اشتیاق، سوزاننده، نام زن رامشگر تورانی
سوسن: نام گلی خوشبو، زنبق
سوگند: قسم، استواری بر پیوند
سیما: روی، چهره، صورت
سیمین: نقره فام، سفید
سیمین چهر: سپیدروی
سیمین دخت: دختر سپید و نقره فام، درخشنده
سیمین رخ: سپیدروی
سیندخت: (تاریخی و کهن) از شخصیت های شاهنامه، نام همسر مهراب کابلی و مادر رودابه، دختر سین (سیمرغ)
تو چی فکر می کنی؟