نام های دخترانه اصیل پارسی به همراه معنی (ش)

شادآفرید: آن که شاد آفریده شده

شاداب: تر و تازه، با طراوت، شاد، مسرور، شادان، خرم

شادروز: (پسر، دختر) نیکروز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.

شادنوش: نوشنده شادی، شاد و خوشحال، (شاد، نوش = انوشه، جاوید)، شادی و شادمانی همیشگی و جاوید

شادی: جشن، خوشحالی، سرور، وضع و حالت شاد، شاد بودن، (در عرفان) بسطی که پس از قبض برای سالک حاصل می شود

معنی نام ها اقتباس از دیکشنری آنلاین آبادیس می باشد.

شاهدخت: دختر شاه، شاهزاده خانم

شایا: شایسته، لایق، سزاوار، شایان

شایسته: دارای ویژگی مطلوب، مناسب، سزاوار و در خور، لایق، (صفت فاعلی از شایستن)، دارای توانایی های لازم برای به دست آوردن چیزی یا انجام دادن کاری

شب بو: نام نوعی گیاه که عطر گل های آن در شب بیشتر است، گلی معطر و زینتی در رنگ های مختلف با ساقه ی بلند که مصرف دارویی داشته، گیاه این گل که دو ساله یا دائمی و زینتی است و انواع متعدد دارد، خیری، گلی معطر و زینتی در رنگهای متفاوت

شبنم: ژاله، نام نوعی اعلای پارچه ململ، (در علوم زمین) رطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب، در مجاورت اجسام سرد به مایع تبدیل می شود به شکل قطره های کوچک آب بر سطح آن ها می نشیند، قطره ای که شب روی برگ گل و گیاه می نشیند

شراره: جرقه، ریزش آتش

شرمین: شرمگین، با حُجب و حیا، خجالت زده

 شَرمینه: منسوب به شرمین، ( شرم، اینه ( پسوند نسبت )

شکربانو: (فارسی، سانسکریت، عربی) بانوی شیرین و زیبا

شکوفه: غنچه، نوگل، جوانه گل، هریک از گل های درختان میوه که معمولاً در فصل بهار می شکفند، گل درخشان میوه دار

شکوه: بزرگی، جلال، شوکت، حالتی در کسی که به بزرگی جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشم ها را خیره کند، حشمت و جلال، شأن، حشمت، هیبت، وقار

شنایا: همه چیز دان، آگاه و مطلع

شَنتیا: (سانسکریت، پارسی) (دختر، پسر) فاتح وپیروز، در زبان فارسی به معنای پیروز است.

شهدخت: عالی قدر و ارزشمند، شاهدخت

شهربانو: ملکه، نام همسر امام حسین، همسر پادشاه، دختر یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی، که گفته می شود پس از اسیر شدن به دست مسلمانان، به عقد امام حسین در آمد و امام زین العابدین فرزند اوست، بقعه ای به نام بی بی شهربانو در شهرری به آرامگاه او معروف است.

شهرزاد: زاده‌ی شهر، زاده شهر، شهری، شخصیت اصلی کتاب هزار و یک شب، که به همسری پادشاه در می آید و هر شب بخشی از داستانهای هزار و یک شب را برای او نقل می کند، (مخفف شهرزاده)

شهرناز: (تاریخی و کهن) نام دختر جمشید که او را با خواهرش ارنواز به ایوان ضحاک بردند و ضحاک او را از جادویی بپرورد و کژی و بدخویی آموخت و چون فریدون به کاخ ضحاک درآمد فرمان داد تا او و ارنواز را از شبستان ضحاک به در آورند و به راه یزدان رهنمون گشتند، نام دختر جمشید پادشاه پیشدادی و مادر سلم و تور فرزندان فریدون پادشاه پیشدادی

شهرو: حکومت کننده، سلطنت کننده، (اعلام) زنِ دانا، اندیشمند و توانا، نویسنده ی داستان حماسی برزونامه در چهره ای که از این زن رسم کرده است نمادی از دانایی، شهامت و چاره سازی را آرایه می کند، او پس از آن که در می یابد شاه توران افراسیاب پسر او برزو را فریب داده و او را آماده ی کشتن رستم ساخته است او را از انجام این کار مانع می شود و در آن هنگام هم که رستم و برزو با یکدیگر دست به گریبان می شوند باز نقش میانجی دانایی را بازی می کند که می تواند هر مشکلی را از هم بگشاید،  شهرو نام زنی در دوره ی ساسانی که تنها به سبب شخصیت وجودی برزویه ی پزشک و دانشمند بزرگی که در زمان انوشیروان ساسانی می زیست و به فرهنگ باستان خدمات زیادی کرد در تاریخ نامه ها باقی مانده و بسیاری تربیت و فرهنگ برزویه را از او دانسته و او را یکی از خردمندترین زنان ـ مادران دوره ی ساسانی دانسته اند. نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیت های شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی

معنی نام ها اقتباس از دیکشنری آنلاین آبادیس می باشد.

شهزاد: شاهزاده، از نسل شاه، فرزند شاه یا از نسل شاه، عنوان برای امامزاده ها، عنوان برای امازاده ها، عنوانی برای امام زاده ها،  فرزند شاه یا از نسل شاه

شهگل: بهترین گل، گلِ شاهانه، شاهگل

شهلا: (فارسی دَری) زن دارای چشمان سیاه رنگ، زیبا و فریبنده (چشم)، دارای چشم رنگ سیاه چون رنگ چشم میش، (در گیاهی) ویژگی نوعی نرگس که حلقه ی وسط آن سرخ یا بنفش است، نرگس، نرگس شهلا، نوعی نرگس که حلقه وسط آن سرخ یا بنفش است

شهناز: (تاریخی و کهن) دارای ناز شاهانه، موجب فخر شاه، نام یکی از نواهای موسیقی پارسی، گوشه ای در دستگاه شور، از لحن های قدیم پارسی، نام خواهر جمشید پادشاه پیشدادی

شهنواز: مورد نوازش شاه قرار گرفته

شهین: منسوبه به شاه، دارای ارزش و مقامِ شاهانه، نام شهر زنگان است و معرب آن زنجان باشد، گویند آن شهر را اردشیر بابکان بنا کرده است.

شورانگیز: ایجاد کننده ی هیجان، هیجان انگیز، (در قدیم) آشوب به پا کننده، فتنه انگیز

شیدا: آشفته، شیفته، دیوانه، عاشق، دلداده، (در قدیم) آشفته و پریشان، (در عرفان) شدت غلیان عشق و عاشقی را گویند که در این مقام عاشق خود را فراموش می کند، اهل جذبات را نیز شیدا گویند.

شیدخت: دختر خورشید،(به مجاز) زیباروی

شیدرخ: خورشید رخ، زیبا رو، آفتاب رو، درخشان رو، (به مجاز) زیبا، بانویی که چهره اش چون خوشید درخشان است

شیرین: (تاریخی و کهن) نام معشوقه ی ارمنی و زوجه ی خسرو پرویز که طبق روایات فرهاد نیز به او عشق می ورزید، از شخصیت های شاهنامه، نام همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی. (به مجاز) مطبوع، دلنشین و دلپذیر، دوست داشتنی، خوشایند، زیبا، گرامی، عزیز، خوش سخن و دلنشین، دارای مزه ی شیرینی. (به مجاز) شیوا یا ادا شده با لهجه ای گوش نواز (سخن)، ارج و قرب پیداکردن، گرامی شدن، به طور دلپذیر، خیلی خوب، مطبوع و خوشایند شدن. نام بخشی از رود هِلّه در مسیر عبور از برازجان، (در اعلام)

شیلا: (اردو، فارسی) زیبا، خوشبخت، با برکت، نام نهری در سیستان و بلوچستان که از دریاچه ی هامون به خارج از آن جریان دارد، از نام های متداول هندی

شیوا: واضح و دلنشین، فصیح، خوب، یکی از سه خدای بزرگ آیین هندو، ویژگی سخنی که به زیبای و با فصاحت بیان شده باشد، شمرده و واضح و دلنشین، نغز، که نماینده ی مرگ و تجدید حیات است، بلیغ 


تو چی فکر می کنی؟

تازه ها