-
عمو نوروز
یکی بود، یکی نبود. یکی هست و یکی نیست. این قِصّه، قصهٔ امسال و پارسال نیست… قصهٔ چند هزارساله است! تو یک شهر دور، اون دور دورها، یه عمو نوروز است با یه دنیا قصه از سفر. پیرمرد مهربونی با کوله باری از تجربه و لبخند که هرسال، اول بهار، به سفر میره و چهار…
-
مینیمال هایی برای زندگی(کلیماتور)
برده یک ارباب دارد اما جاه طلب به تعداد افرادی که به او کمک می کنند(فرانسوی) زیبایی در فرا رفتن از روزمره گی هاست. (ورنر) شیرینی یک بار پیروزی به تلخی صد بار شکست میارزد.(سقراط) کسی که دارای عزمی راسخ است جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. (گوته) برای کسی که شگفت زده…
-
قصه هاهاچی
نویسنده:ناصر یوسفی یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود یکی اومد و یکی رفت. یک روز صبح….. جوجه کلاغ وقتی از خواب بیدار شد، احساس کرد سردش است. تنش می لرزید و از سرما منقارش به هم می خورد. ناگهان منقارش را باز کرد و گفت:‘’ ها ها چی!‘’ ننه کلاغه که توی لانه بود،صدای او را…
-
قصه شب یلدا
یکی بود، یکی نبود. یکی هست و یکی نیست. خورشید بانو ومهربان ماه هردو درآسمان بودند. خورشید بانو روزها به زمین نور می پاشید و مهربان ماه شب ها . اما آن ها هیچ وقت همدیگررا نمی دیدند. مهربان ماه شیفته خورشید بانو بود و در حسرت دیدار او می سوخت اما راه به جایی…
-
فریاد می کنیم باهم
دست هایت را رها کن در اعتماد دست های من فریاد می کنیم با هم پرواز را نگاه می کنیم با هم از پشت نیم پرده تردید آنجا در زیر قطره های آب دری به وسعت دریا گشوده است آنجا که خواب نیست خیال نیست و هیچ ماهی سرخی میان تنگ آب نیست وقتی که…